شعری زیبا ازمثنوی سرزمین من سوادکوه از استاد باباتافته-قسمت پنجم
جنوب شرقی ام جلب نظر کرد
به سرخ آباد و وند چال گذر کرد
بیا جانا به وندچال سفر کن
به گور قهرمانان یک نظر کن
امیران را نگر خوش آرمیدند
شجاعانی که مردی آفریدند
ببینی آریا پارت دلاور
لهاکی در لحد آن نام آور
امیر مویدی از پور باوند
به مردی برتر از کوه دماوند
هژبری چون نهنگ در بحر عمان
همان سهم الممالک شیر دوران
همه از شیر مردان سوادکوه
همه از نامبرداران سوادکوه
شعری زیبا از مثنوی سرزمین من سوادکوه از استاد باباتافته-قسمت چهارم
دبستانی است در شیرگاه امروز
خداوندا امیرم را بیامرز
سوادی را که سیمرغ آشیان داشت
سرش در زیر سقف آسمان داشت
بر آن خاک چراتش پایه دارد
سوادکوهی از او آوازه دارد
به بالایش روی یک تختگاه است
که فیروز را برادر جایگاه است
امردادان دو خور گر بر فروزد
هوای سرد آنجا تن بسوزد
به یک ساعت ستادن را توان نیست
گمان داری که تن را استخوان نیست
شعری زیبا از مثنوی سرزمین من سوادکوه اثر استاد باباتافته - قسمت سوم
سرای مهر وناموس است و عصمت خدا را هست بر این خاک رحمت
لفور گاهواره ی نام آوران است که فرزندش تقی از شاعران است
بخوان منظومش از معصومه باکر که تا بینی هنر اندر مجاور
گذر از نردبان عشق او کن خدا را در بلندی جستجو کن
سخن دارد ز عشق آتشینش ز زلف یار و چشم نرگسینش
تکاپو در پی دلدار دارد شکایت از فراق یار دارد
کلام ندبه خیزش سینه سوزد کفن از چادر دلدار دوزد
امین آن یکه تاز مرد میدان دلیری از تبار شیر مردان
به قامت چون درخت راش بودی به میدان کی ورا همتاش بودی
شعری زیبا از مثنوی سرزمین من سوادکوه از استاد باباتافته -قسمت دوم
در آن جنگل نه پیدا آسمانست
گمانم در بهاران خور نهانست
واسو در پیش پایش بیشه دارد
و رود زین بیشه شیر اندیشه دارد
درختان سر کشیدندی به افلاک
که چند صدساله دارند ریشه در خاک
در این بیشه ددانی در چمیدن
فراوان بچه آهو در چریدن
گرازان در تکاپو بی درنگند
شغالان در کمینگاه ترنگند
تشی را خانه ای دیرینه باشد
گوزنان را دو شاخ افتاده باشد
خزر را هر زمان برخاست طوفان
در این بیشه همی بارید باران